جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
کوه و جنگل در شامگاه پاییزی در میان شکوه طبیعت، یاد مکانهای کهن را در دل مسافر زنده میکند. صدای جویبار جنگل که ازدور طنین میافکند، شبیه به نوای افسونگر موسیقی است و شوق بازگشت به وطن را بیشتر میسازد."در جنگل زربفت، پاییز ژست میگیرد، با بالهای ظریفِ زرّینِ ابریشمین. ای دلِ من، با امواج رود "دا" برنیاشفتی با چشمانی دلتنگ رو به قومِ کوهساران بر برگ چمنی در طبیعت وحشی، شعری سروده شد. طنین آرام باران شبانگاه بر نهر از روستایی در دوردست، نغمه آهنگین کوهساران جاده پوشیده از غبار و صدای اندوهگین خداحافظی، اشکها را سرازیر میکند. بر فراز جزیرهای در دوردستها و قله برف پوش، ابرها در حال گذرند در خانههای چوبی، دلتنگی بسیار است. آیا با از بین رفتن اثر جای پای زیبایت لباس نیلیات نیز رنگ باخته؟ آتش چرخان، نور رؤیاهای طلایی را میتاباند، گونههای سرخ بازتابی است از جوهره جنگل. انگشتان، معطر به عطر خوش چمنها ابرهای لطیف، با مهر گیسوان نرم را نوازش میکنند. دامن نیلی و گلدوزی شده زن جوان با پارچه محلی، با طرح گلدار و به رنگ ابر و نگاههای خیره مملو از محبت قومی رؤیاها را، به سان دود برخاسته از آتش به پرواز در میآورند. طعم خوش شهد الهی شادی بخش فرد را سرخوش میسازد بی آنکه شرابی نوشیده باشد. نوای ساده سازدهنی، در شب طنین انداز است. جویبار تنها، اندوهبار است، دود مهسان در سایه کوهساران وامانده پهلو گرفته در انتهای شب، دلی دردمند در میان صدای آبشار، صدایی اسرار آمیز، الهه کوهستان را بیدار میکند غرق در آوای کهن عشق غمزده باران به نیزار ندبه میکند، در گذرگاه کوه رفیع، بادها در سوراخ سنگها سوت میزنند، و آبهای رود، جاریاند. رایحه شاخساران، با کمی اندوه انسان را مست میکند رؤیای طولانی خاتمه مییابد لباس دختر کوهستان رنگ سبزی رازگونه دارد چشمان جنگل در جویبار آبی، انعکاس یافته آهوی منتجک گم گشته، در فراز قله مینالد از آسمان و دریا، ناگهان دلتنگی میبارد مسحورِ آوایِ همواره اندوهبارِ گیبون، در میان پرندگان کوهستان، آهوان منجوق، گله خویش را فرا میخوانند. چهرهاش، گلهایِ جنگل، بارانیست در هنگامِ خواب چقدر موهای رقصان چون ابرش را دوست دارم.آوازی که در دل مردم همچون نغمهای عامیانه بی زمان زیسته است، «اُ کوئی» در حافظه همه کودکان آولاکی (ویتنامی) جاودانه مانده است. زیبایی درخشان ماه در دل کودکان رؤیای معصومانه دیدن دنیای جادویی در شبِ ماهِ کامل را میافروزد. "آسمان در پانزدهمین شب از ماه هشتم ماهی واقعاً بزرگ و درخشان عطا میکند کودکانی که دوست دارند بخندند و میخواهند به ماه بروند میتوانند از خدا بخواهند نردبانی عاریت دهد."در ماه عاجی رنگ یک درخت انجیر هندی باشکوه است و "کوی" پیر، غرق در رؤیا (غرق در رؤیا). آرام بایست و به من گوش کن، کوی: "چرا این همه وقت در ماه ماندی؟ " در ماه عاجی رنگ یک درخت انجیر هندی باشکوه است و "کوی" پیر، غرق در رؤیا (غرق در رؤیا). باد خانه نیست باد اوج میگیرد در هزاران سو و پیوسته و بی وقفه در حرکت است در آسمان کشورمان (در آسمان کشور مان). آرام بایست و به ماه و باد گوش کن که به همدیگر میگویند وطنات کجاست، خواهر؟ باد خانه نیست باد اوج میگیرد در هزاران سو و پیوسته و بی وقفه در حرکت است در آسمان کشورمان (در آسمان کشور مان).زنجره در تمام طول شب میخواند ترانه او یک هدیه است برای همین خیلی فقیر است (برای همین خیلی فقیر است.) در پاداش آواز صمیمانه زنجره بهشت ستارگان را میفرستد تا بر هزاران مکان نور افشانند زنجره در تمام طول شب میخواند ترانه او یک هدیه است برای همین خیلی فقیر است (برای همین خیلی فقیر است.)نور بر تپه میتابد، از درخت بالا میرود، پاهای نور خستهاند پس اینجا مینشیند (اینجا مینشیند.) با هم نور را مینگریم که شادمانه میخندد بیایید خوش باشیم، خواهران و برادران نور بر تپه میتابد، از درخت بالا میرود، پاهای نور خستهاند پس اینجا مینشیند (اینجا مینشیند.)بچههایی که دوست دارند بخندند و به ماه بروند تا نردبانی از خدا قرض گیرند تا نردبانی از خدا قرض گیرند. در ۱۵ امین روز ماه هشتم بهشت ماهی براستی بزرگ و روشن ارزانی میدارد. بچههایی که دوست دارند بخندند و به ماه بروند تا نردبانی از خدا قرض گیرند (تا نردبانی قرض گیرند)خوب بود؟ واقعاً خوب بود یا شما میخواهید منیت من را زیاد کنید تا شما را سرگرم کنم؟ واقعاً خوب بود؟ (واقعاً خوب بود!) مهیج و خوب است، درسته؟ مهم نیست چطور باشد.بهشت محل آرامش و شادی است؛ قلمرویی آسمانی جایی که صدای آهنگین فلوت که از پیوندهای دنیوی فراتر میرود، به گوش میرسد و به ما امکان میدهد تا به داستانِ ازلی قلب گوش دهیم.لغزشِ نوازشگرانهٔ بهار بر چمنِ سبزِ نو در جنگل، دو پری، فلوتهایِ خود را مینوازند تنهایی در صدایِ موسیقی، طنین میاندازدپریهای دوست داشتنی کنار سرچشمه نهر، با گیسوان رها درختان صنوبر روی تپه دور افتاده پشت گردنه کوه، نجوا میکنند، ابرهای گلگون همچنان خمیده اند درختان در نور خورشید غرقند، چون بعدازظهر میلی به رفتن ندارددر آسمان لاجوردی بالا، ببین! دو لک لک سفید به بهشت پرواز میکنند دو لک لک سفید به بهشت پرواز میکنند به بالا اوج میگیرند، به دورترین ابرها میرسند کنار پرندگان، صدای فلوت اوج میگیرد سپس به رودخانه نزدیکِ پریهای دلربای رها در اوج، فرود میآید، به دورترین ابرها میرسد لم میدهد توسط درختان سرسبز طنین انداز میشود آرامش بخش همچو یک عشق شیرین، دلربا مانند یک پری رقصان در هوا، نسیمی ملایم در قلمرو آسمانی اندوه پری «نگوک چان» را به ساحلی دور برد...عشق، مایه هستی همه چیز است. وقتی عشق میآید، دنیا با ایمان و شادابی میدرخشد. قلب انسان مثل گلی است که شکوفا میشود، با خندهای که طنینانداز میگردد. اما وقتی عشق غایب است، قلب پژمرده میشود و در ناامیدی رها میگردد. تنها با لمس عشق حقیقی، روح آدمی دوباره بهار جاودان جوانی و شادی را بازمییابد.لذت عشق مدت کوتاهی میپاید، اندوه عشق تا ابد دوام دارد، شادیهای عشق، تنها لحظهای است، رنج عشق تا تمام عمر پایدار است.